خنجل
خنجل که شود سارا همین است
آلوده خسک غیر کنی یار همین است
آتش زدم همه شعرم بهر عشقی به اکراه
منظومه خسرو شیرین که نه خنجل و اکبر
کاغذ و قلم خنده زند وقت نوشتن
جای خدیجه و اکبر، سارا و سیاوش بگوید!
Warning: session_start(): open(/opt/alt/php56/var/lib/php/session/sess_gpeif0ib3aa6e5l4cheuv2f8q7, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/asrblogi/domains/asrblog.ir/public_html/user.php on line 2 Warning: session_start(): Cannot send session cache limiter - headers already sent (output started at /home/asrblogi/domains/asrblog.ir/public_html/user.php:2) in /home/asrblogi/domains/asrblog.ir/public_html/user.php on line 2
خنجل که شود سارا همین است
آلوده خسک غیر کنی یار همین است
آتش زدم همه شعرم بهر عشقی به اکراه
منظومه خسرو شیرین که نه خنجل و اکبر
کاغذ و قلم خنده زند وقت نوشتن
جای خدیجه و اکبر، سارا و سیاوش بگوید!
ای رفته برون از دایره ایمان کجایی
به هیچ نگاهی به حال من بی تو کجایی
نه فقط یک مهر و امضا باشد سبب مهر
تا بعد امضا شوی دلبر دشمن کجایی
آخر چگونه بعد آن همه سال حرف و کلامها
میتونی فراموش کنی آن همه احساس کجایی
من بعد تو، دگر نیست دور، ذره امیدی
تا قدمی از قدم بردارم و این حال کجایی
هر کس که به جهد زد زخم به دل بیمار
تا یوم حشر نگذرم از کین کجایی
دل مگر این گونه سهل است و بیارزش
تا برگیری و روز دگر تقدیم خصمم بکنی کجایی
بر حذر باش ز آهی که جهانی بسوزاند
ا، د، ب،د و نا بی ادبیها کجایی
لعنت به تو تات و توت و هر که تو را خواند
به نیرنگ برباید دل یارم به ترفند کجایی
خوش دل به ابد ماند در این وصل و جدایی
تا گور نهد هم تو و احساس به تو را کجایی
ارزانتر از هر کس ارزانتر از هر عشق
ارزانتر از همه ارزانتر از هر آنچه میدانستیم
به قیمت همه وجود من به قیمت دار و ندار من
به قیمت تار و پود من به قیمت آوارگی من
به قیمت همه اعتبارم
عجب مبادلهای کردی! جان من
امروز، لحظه موعود است
و من در نی نی چشمانت
خود را باختم
و دینم را به جامه کفر بخشیدم
و سفیدی را در گرو سیاهی نهادم
و بهشت را به عطایش بخشیدم.
شاید مسیری بی بازگشت
تا عمق دره های بی هویتی
شبِ تاریکی در پشت پنجره
می بینم کوچه خلوت شبم را
شب های خانه خاموش من
می نشینم و هر دمی
بهر سرور سخاوت چشمان یارم
شعری خواهم گفت
شعری خواهم خواند
تقدیم مهرش نمایم ، غزلیات لطیف ثنایی
و کرور کرور دیدار شمس را
ای همیشه ماندگار ، از لحظه آمدنت
امیدی ست از جنس نور ، شوری ست از ایمان
دوست گمگشتگی ها ، مرهم بی قراری ها
شاید شریک فردا باشی
به ازای هر قدمی گلباران باید باشد
باری هر لحظه ات....
لحظات سبز دعا
دل سپردن و شاید وقت اجابت
همه خویش را در سبدی از صداقت ، خواست و توکل در پیش روی
همه آرزو را ، قماری خواهم نمود و تاوانش هستی من
تاس شانس باشد ، هستی من و آغوش تو
بستری از مهربانی ، دلدادگی
وحدتی تا آغاز سفر ، عشقی از جنس باور
سرت سبز ، دلت سرشار . . . . . . . ای همیشه ماندگار....v
دوست دارم لبخند زیبای تو را
که پذیراست اینچنین که گرم است !
اینچنین
سلامی می دهد خورشید - گل ساده دشت را
که دوری جسته ام از دیگران
دوست دارم چشمان تورا
سایه روشنی زیبا
همچون آرام جای کودکان و پاکان
دوست دارم گوشه لبهای تورا
که بیشتر شگفت انگیز است تا دوست داشتنی
برای بوسه ای اینچنین
که آرام ش میکنم اینچنین
دوست دارم روح تو را - که دوست ندارد مرا
تا لحظه آخرین !!
من اینجا هستم
تب سردی بر گذر زمان
با عادتی از اندوه سردرگم و مست
پرستوی سپید خانه ام در تردیدی دوگانه مرغ آشیانه ام است ولی تنها
اینجا همه سرماست ، همه رنج ، بوی بهار می آید . گوئیا به عمر ما نیست ( نیست به عمرم)
این دل طوفانزده ما - باز در گوچه ای بن بست - باز به خطا رفت
- باز بر سنگ فرود آمد تیر احساس من